آتوسا خانمآتوسا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

جوانه دلمون

یه سلام دوباره

ببخش مامان واقعا مامان تنبلی داری خیلی وقته به اینجا سر نزدم و تو الان دو سال و شش ماهه شدی و کلی حرفای قشنگ برامون میزنی قبل از اردیبهشت فقط کلمه میگفتی ولی الان ماشالا حسابی بلبل زبونی میکنی عشق مامانی دختر خوبم اومدم یه خبر جدید هم برات بزارم واون اینه که قراره شما صاحب یه دادشی یا اباجی بشی فعلا ازمایش دادم و مثبت بوده انشالا هفته دیگه سونو ضربان قلب رو دارم دعا کن همه چیز خوب پیش بره ...
6 تير 1394

13 ماهگیت مبارک نفس مامان

13 ماهگیت مبارکککککککککککککککککککک     دختر گلم 13 ماه چقدررررررر زود گذشت   امروز خودت با پاهای نازنینت راه میری و دلبری میکنی با ماما و بابا گفتنت زندگیمون رو شیرین میکنی و بهمون نفس میدی هر وقت چیز خطرناکی میبینی میگی اووووووووووووه بابای و تاتی تاتی رو میگی   به دایی هم میگی دادا   ...
21 دی 1392

تولدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارک

عزیزه دلم چقدر زود گذشت همین پارسال بود که که یه فنچ کوچیک رو گذاشتن بغلم و بهم گفتن این جوانه کوچلوته که الان میخواد یه درخت تنومند بشه با ریشه های قوی نازنین دخترم زندگیمون با اومدنت رنگ خوشبختی  گرفت  روزهامون رنگین کمونی شد و دستامون با گرفتن دستای کوچکت گرمتر شد اشیانه عشقمون با وجودت محکمتر شد دوست دارم دوست داریم دوست داریممممممممممممممممممممممممممممممم   همه چیزت رو دوس داریم خندیدن گریه کردن نق زدن   دوست داریم فرشته کوچک باغ زندگیمون تولدت مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک           ...
20 آذر 1392

اندر احوالات یک مامان تنبل

سلام گل قشنگم نفس مامان     ببخشید که اینقدررررررررررررررررررررر دیر وبلاگت رو اپ کردم اونقدر شیطون شدی که حتی نمیزاری پای کامپیوتر بشینم.......عزیزه دلم الان دقیقا 4 روز به تولدت باقی مونده گلم   صبح روز 7 اذر ماه اولین قدم هات رو برداشتی و من از خوشحال فقط جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ کشیدم خیلی عجله داری که تند تند راه بری و برا همین زودی میوفتی....   دوست دارم گلم   انشالا قراره پنجشنبه برات تولد بگیرم و میام و عکسای خوشگلت رو میزارم   الانم چند تا از عکسای این چند ماه رو میزارم عکس مسافرتمون به اصفهانم هست      راستی عزیزم امسال بردمت مراسم شیر خوارگان حسینی ...
17 آذر 1392

اولین دندون دخمل طلا

امروز یعنی 16 تیر 1392 صبح که داشتم بهت اب میدادم یه صدایی میومد و دیدم بلهههههه اولین دندون شما درومده.هوراااااااااا انشالا خیلی زود اش دندونیت رو درست میکنم عسلممممممممممممممممم   ...
16 تير 1392

نیم ساله شدی نفس مامان

عزیزه دلم 20 خرداد تو 6 ماهه شدی ..   6 ماه سخت اما شیرین   دوست دارم عسلمممممممم   اینم روزی که از واکسن زدن برگشتیم یکم تب کردی ولی خدا رو شکر اذیت نشدی گلم     اینم عکسای دیگه 6 ماهگیت و شیرین کاریات           با دستات راحت پاهای خودتو میگیری گلمممممممممم             ...
16 تير 1392

یک سال شیرین.خاطره بارداری

عسلم نازگلم گلابتونم ازتو ممنونم که اسم زیبای مادر رو بر گردنم اویختی و وجودم با وجودت گرما گرفت و سبز شد شیرین من با تو بودن برایم لذتی دارد که با هیچ چیز نمیتوان قیاسش کرد مادر بودن حسی است که تا تجربه اش نکنی نمیفهمی یعنی چه......   دختر نازنینم سال گذشته همین روزها بود که بدنم به خاطر خاطره تلخ اسفند 90 به هم ریخته بود و برای انجام ازمایش به دکتر رفتم دلبندم 3 خاطره تلخ را در جان و روحم داشتم و هر سه بار با تکه ای از وجودم خداحافظی کردم تکه هایی که نیامده میرفتند ومرا در غم رها میکردنند نمیدانستم که تو امده ای نمیدانستم که دیگر این بار خداحافظی نمیکنی ازمایشم که مثبت شد باور نمیکردم بی خبر کج دلم خانه کرد...
11 ارديبهشت 1392

سال نو با تاخیر مبارک

میدونم خیلی دیر شده و الانم 26 روز از فروردین 92 گذشته ولی خوب نشد که بیام دختر گلم سفره عید امسالمون با حضور تو رنگ دیگه ای داشت پارسال دعا میکردم که سال بعد یه فرشته کوچلو سر سفرمون باشه و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که تو رو به ما هدیه کرد و طعم زیبای مادر شدن رو به من عطا کرد این سفره امسالمون بود   و اینم شما سر سفره هفت سین     بوسسسسسسسسسسسسسس ...
26 فروردين 1392

4 ماهگیت مبارک نفسم

دختر خوشگلم 4 ماه از با تو بودن گذشت به سرعت برق و باد...روزهای شیرینیه خدا رو شکر میکنم تو رو به ما داده......خیلی شیرینی عسلم بلند بلند میخندی و دستاتم میخوری ...میتونی با دستات چیزای کوچیک رو بگیری و از همه مهمتر غلت هم میزنی عزیزمممممممم   دوست دارممممممممم ...
26 فروردين 1392